آبنبات تلخ

Part:172
لارا : هوففف هوففف
سوبین : برو برو بخواب که خوابم میاد
ویو فردا صبح
آجوما : لورا کمک کن
لورا : چشم مامانی
لورا : داشتم به مامان کمک میکردم که دیدم تهیونگ رفت بیرون نمیدونم چرا ولی وقتی میبینم با لاراس حرصی میشم وقتی میبینمش قلبم تند میزنه یعنی من عاشقش شدم
آجوما : هوی کجایی
لورا : عععع ببخشید میشه برم بیرون
آجوما : باشه باشه برو
لورا : مرسییی
تهیونگ : رفتم حیاط تا یکم هوا بخورم حس عجیبی داشتم انگار یچیزی سر دلم سنگینی میکنه همینجور داشتم راه میرفتم که یکی پرید جلوم
لورا : هعععع وایسا خیلی تند میری
ته : چیکار داری
لورا : دیدم حالت گرفته گفتم بیام ببینم شاید بتونم کمک کنم
ته : نه نمیتونی
لورا : آمممم دلت گرفته ناراحتی؟
ته : شاید
لورا : آها فهمیدم
دیدگاه ها (۰)

هعییییییییی

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط